فاطمه، فاطمه است
نویسنده: دکتر علی شریعتی
مقدمه
متأسفانه چهرهای که ما از حضرت فاطمه سلاماللهعلیها میشناسیم، زنیه که به طرز خیلی بدی مورد حمله یه سری افراد قرار میگیره، بین در و دیوار میمونه و بچهای که توی شکمش بوده سقط میشه. همین.
متأسفانه این تمام چیزی هست که توی مجالس مذهبی در مورد حضرت فاطمه بیان میشه. همه ما ایشون رو دوست داریم و میدونیم که چه مقام بالایی دارن و چه انسان با کمالاتی هستن، اما تنها چیزی که از ایشون بلدیم اینه که برای ضربه خوردنشون گریه کنیم.
این گریه وقتی با ارزشه که ما اون شخص رو بشناسیم و بفهمیم که چه مقام والایی داشته.
دکتر شریعتی طی چند سخنرانی، شخصیت حضرت فاطمه رو به ما معرفی میکنن. این سخنرانیها به کتابی تبدیل شده که با نام «زن» یا «فاطمه، فاطمه است» شناخته میشه.
البته این کتاب فقط مختص شخصیت حضرت فاطمه نیست، بلکه مباحث خیلی گستردهتری رو پوشش میده که به نظر من فوقالعاده جذاب و خوندنیه.
سه چهرهی زن
زن در جامعه امروز ما سه چهره داره: یکی چهره سنتی، یکی چهره مدرن و یکی چهره حضرت فاطمه سلاماللهعلیها.
چه بخواهیم، چه نخواهیم، دختران امروز دارن به سمت چهره جدید پیش میرن و از مادرهاشون فاصله میگیرن. این دخترها در آینده قراره مادر بشن و اون موقع فرزندانشون هم مدرن خواهند بود.
بنابراین مثل مادربزرگها و مادرهای ما که کپی همدیگه بودن و جفتشون سنتی بودن، در نسلهای آینده، مادران جدید و دختران جدید هم قراره کپی همدیگه باشن، منتها این دفعه مدرن.
نکتهای که هست اینه که متأسفانه مذهبی بودن رو با سنتی بودن اشتباه گرفتیم. یعنی فکر میکنیم مادرهای ما که زنهای سنتی هستن، مذهبی هم هستن و مذهبی بودن یعنی همون سنتی بودن.
بنابراین وقتی دخترامون سنتی نیستن، فکر میکنیم مذهبی هم نیستن. در صورتی که این کاملاً اشتباهه و این دقیقاً همون چیزی هست که به اسلام ضربه میزنه و باعث تفرقه شدید بین نسلها میشه و در نهایت دخترانمون رو از مذهب دور میکنه.
شیوههای مبارزهی اجتماعی
برای اصلاح سنتهای اجتماعی معمولاً سه رویکرد وجود داره.
اولی، رویکرد محافظهکارانه است که در اون، رهبر جامعه برای اینکه حکومتش رو حفظ کنه، تن به سنتها میده، حتی اگه خلاف ارزشهاش باشه. علتش اینه که میگه اگه سنتها رو تغییر بده، جامعه از هم میپاشه.
دومی، رویکرد انقلابیه که به یکباره و خیلی سریع اون سنت رو حذف میکنه. استدلالش هم اینه که اگه این کار رو انجام نده، جامعه راکد میشه و همیشه در زنجیر سنتها باقی میمونه.
سومی، رویکرد اصلاحیه که به تدریج و خیلی آروم سعی میکنه اون سنت رو از بین ببره و کار فرهنگی انجام میده.
منتها هر کدوم از این سه روش مشکلات خاص خودشون رو دارن.
توی روش محافظهکارانه، هیچ وقت سنتهای غلط و مشکلات اجتماعی که با ارزشهای اون مکتب در تضاد هستند، از بین نمیرن.
توی روش دوم، بلافاصله بعد از انقلاب، معمولاً یه خلایی به وجود میاد که با دیکتاتوری پر میشه.
توی روش سوم هم چون خیلی طولانی میشه، یه سری افراد ممکنه بیان و مسیر رو منحرف کنن.
اما پیامبر یک رویکرد چهارمی داشت. اینطور که فرم رو ثابت نگه میداشت، ولی محتوا رو عوض میکرد.
مثلاً توی دوران جاهلیت، فکر میکردن که بعد از جُنُب شدن، شیطان میاد درون آدم و تمام بدنش رو نجس میکنه و تا وقتی که غسل نکنه، شیطان از بدنش بیرون نمیره.
وقتی پیامبر اومد، اگر میخواست روش محافظهکارانه رو پیش ببره، باید اصلاً با این موضوع مبارزه نمیکرد. که این باعث میشد آموزههای اسلام هیچ وقت اونطور که باید، جا نیفته.
اگر میخواست انقلابی عمل کنه، ممکن بود که مردم این رو پس بزنن و هیچ وقت قبول نکنن.
اگه میخواست روش سوم رو پیاده کنه، چون خیلی طولانی میشد، ممکن بود به انحراف کشیده بشه و در نهایت اونجوری که میخواست نشه.
اما پیامبر رویکرد چهارمی رو انتخاب کرد.
اون این بود که شکل انجام دادن غسل رو حفظ کرد،ولی محتواش رو عوض کرد.
یعنی وقتی شما میخواستی غسل بکنی، نه به خاطر اینکه فکر میکنی یه جن رفته داخل بدنت،
بلکه به خاطر این بود که اسلام به تو گفته. و در نهایت باعث رعایت بهداشت فردی میشد.
یا مثلاً توی دوران جاهلیت، حج انجام میدادن که یه منفعت مالی هم برای قبیله قریش داشت.
اما کعبه تبدیل به بتخانه شده بود و مردمی که حج رو بهجا میآوردن، بتپرست بودن.
پیامبر فرم حج رو حفظ کرد، ولی محتواش رو عوض کرد
و تبدیلش کرد به یک سنتی که از نظر شکل شبیه به سنت قبلی بود، اما به جای بتپرستی، تبدیل شد به یکتاپرستی.
ایدئالیسم و رئالیسم
ایدئالیسم یعنی اینکه شما واقعیتهای جامعه رو نادیده بگیری و چشمهات رو ببندی و بگی دوست داری چه اتفاقی بیفته.
یعنی یه مدینهی فاضلهای رو ترسیم میکنی که اصلاً نمیشه ساختش چون با واقعیتهای موجود تطابق نداره.
از طرف دیگه، رئالیسم یعنی هر چیزی که وجود داره رو میپذیری، حتی اگه مشکل داشته باشه و کاملاً ضد ارزشها باشه.
اسلام میاد خوبیهای هر کدوم از این دو رو میگیره و بدیهاشون رو کنار میذاره.
یعنی واقعیتهای موجود رو میبینه اما اونها رو نمیپذیره و سعی میکنه تغییرشون بده.
مثلاً توی مسیحیت زمان دکتر شریعتی، طلاق رو قبول نداشتن. یعنی دو نفری که با هم ازدواج میکردن، حتی اگه خیلی هم با هم مشکل داشتن، باز اجازه طلاق نداشتن. این باعث میشد که طلاق عاطفی بگیرن و جدا از هم زندگی کنن، و هر کدومشون برن با یه مرد یا زن دیگه رابطه برقرار کنن.
بچههایی که از این روابط متولد میشدن، از نظر جامعه حرامزاده بودن و نگاه خیلی بدی بهشون داشتند. همین باعث میشد که فساد عجیبی ازشون سر بزنه.
اما اسلام عقد دائم رو مطرح کرده و طلاق هم برای شرایط خاص در نظر گرفته. از طرفی، بنا بر شرایطی، عقد موقت هم میتونه انجام بشه.
اینطوری واقعیتی که توی جامعه بوده رو شناخته و نادیده نگرفته، و آوردتش توی چارچوبهای خودش و ذیل ارزشها و مبانی اعتقادیش.
به این شکل که حتی اگه بچهای هم متولد بشه، به هیچ وجه حرامزاده نیست و تمام حقوقی که یک بچه متولد عقد دائم داره، این بچه هم داره.
از طرفی، نگاه مردم به اون ازدواج و اون بچه نگاه بدی نیست.
بنابراین بچه توی بستر بدی بزرگ نمیشه و احتمال اینکه بخواد در آینده عقدههای فکری و روانی پیدا کنه، از بین میره.
ما چه کردیم؟
ما نتونستیم رویکرد اسلام رو داشته باشیم و بیشتر به سمت ایدهآلیسم رفتیم. یعنی در حالی که غرب روز به روز داشت پیشرفت میکرد، ما چشمهامون رو روی این پیشرفت بستیم و هر چیزی که میخواست وارد جامعه بشه، قبول نکردیم و گفتیم حرامه. یعنی چشمهامون رو روی حقیقت بستیم و این باعث شد که نتونیم اون چیز رو بومیسازی کنیم و طبق فرهنگ خودمون ازش استفاده کنیم.
مثلاً از نظر اسلامی، کاری که بانکها انجام میدن، رباخواریه. ما هم اومدیم دقیقاً همونطور که در غرب بود، تو ایران ازش استفاده کردیم. چرا؟ چون قبلش نیومدیم بشناسیمش، ببینیمش و اصلاحش کنیم برای اینکه یک ورژن اسلامی از اون رو داشته باشیم. به همین دلیل به مرور زمان این موضوع به ما تحمیل شد،به ناچار وارد جامعهمون شد و شروع به استفاده ازش کردیم و حالا تمام مشکلاتی که میبینیم رو به وجود آورده.
یا مثلاً در مورد رسانه هم همینه. به جای اینکه ما بیاییم رسانه رو بشناسیم، ببینیمش و طبق ارزشهای خودمون تغییرش بدیم، ابتدا باهاش مخالفت کردیم. اما در نهایت به ناچار وارد زندگیهامون شد و حالا دیگه نمیتونیم باهاش مبارزه کنیم.